هر کدوم رو که تموم می کرد از دار می اورد پایین پهن می کرد رو ایوون و می شست روش یه چایی توی اون لیوان کمر باریک ها که فقط برای مهمونا توش چایی می ریخت می خورد و زیر لب یه چیزایی می گفت و ریز ریز می خندید .
روزای اخر بود دیگه شده بود اندازه ی یه عروسک و معصوم روی دوشک دراز می کشید بهش گفتم انا یه سوال بپرسم ؟ لبخند همیشگی رو روی اون لب های کوچیک و بی رنگ اش بهم هدیه داد و گفت چون می خوای بعد سوالت برام یه چایی بریزی تو دوتا بپرس.
گفتم : چرا هر وقت یه قالی می بافی پهن میکنی پهن اش می کنی ؟ چی می گی بهش زیر لب و می خندی؟ چرا میشینی روش و توی اون لیوان کمرباریک ها چایی میخوری؟
یه نگاهی به سیاه چادر محقر اش انداخت ، یه دستی به فرش زیر پاش که دیگه از فرشی در امده بود نخ نما شده بود کشید، رو به من کرد و گفت: هر گره ای که می زدم اه دلم بود که بعد مرگ اقا بیک به زبون نیاوردم و نخواستم جلو بچه ها گریه زاری کنم شدم پدر و مادریمو هم می کردم . این قالی ها با تلخی بافته شدن با چشم های پر اشک من . هر قالی که تموم می شد کل دردهای زندیگیمو لای تار و پود اش گذاشته بودم ، این قالی هم می رفت تو خونه زندگی مردم ، می شد جهاز نو عروس و پهن می شد زیر حجله اش ، می شد تابلو و می رفت رو دیوار خونه مردم . نمی شد که همین جوری بفرستم اش ، اگه این جوری می رفت می شد عین حلیله سیاه تلخ می کرد زندگی مردم رو ؛ هر قالی که تموم می شد پهن اش می کردم تو همون صحرایی که اقا بیک کوزه رو از رو دوشم برداشت و اسمشو گذاشت روم . تو همون صحرایی که کنار بابام خدا بیامورز مثل پسرا تیر انداختن و اسب سواری یاد گرفتم.می شستم و تو اون لیون کمر باریک ها که انای من خدا بیامورز بهم داده بود چایی می خوردم ، می خوردم و از بزرگ کردن خاتون و امیر شهریار بچه هام براش می گفتم. ؛ سرتو درد نیارم انا زندگی که همش غم و غصه نیست ، قالی زندگی من هم همش غم و غصه نبود نباید اونجوری می فرستادم اش خونه ی مردم ... .
انا : مادر ، در زبان ترکی اذربایجانی
نظرات شما عزیزان:
rahim
ساعت17:22---4 مهر 1389
سلام وبلاگ جالبی داری ممنون میشم به ما هم سر بزنید با تشکر[گل]
وبلاگ رسمی/تهمینه میلانی/یاسمن
ساعت16:23---4 مهر 1389
فاطمه
ساعت12:44---4 مهر 1389
سلام
مرسی که اومدی...
قالب وبلاگتوآهنگش خیلی قشنگه...
خودوبتم همینطور...
قربانت...
ارغنون
ساعت19:00---3 مهر 1389
ببخشید . یادم رفت آدرس بگذارم .
ارغنون
ساعت18:58---3 مهر 1389
سلام عصیانگر عزیز .
خیلی از شما ممنونم که به وبلاگم سرزدید . خوشحالم، چون اگه نیومده بودید ، شاید من حالا حالاها وبلاگتون را نمی دیدم . تمام مطالبتون رو خوندم . خیلی لطیف هستند . مطالبتون پر احساس و با روح هستند . تصاویر هم زیبا و دلنشین هستند . موسیقی هم که حرف نداره ( اگه اشتباه نکنم همای ) همه چیز اینجا عالیه . اگه دوست داشتید ، هر وقت فرصت کردید ، باز هم به من سر بزنید . فقط من نمی دونم بگم خانم یا آقای عصیانگر . اما احساس می کنم خانم
پاسخ:لطافت؟نمی دانم برداشتتان از لطافت چیست اما برای من دست های انا ، همان بافنده با تمام بریدگی ها و پینه هایش لطیف ترین ها بودند .
احساس؟احساسم خشکید خیلی وقت پیش. زمانی که در سطل زباله ای در تهران جسم بی روح جنینی را دیدم.
زنم؟نمی دانم . شاید . اما مسئله ای مهمم تر هم وجود دارد اول باید درمورد ان تصمیم بگیرم:من انسانم؟
محمدی
ساعت12:43---3 مهر 1389
جمعه 12 شهریور1389 ساعت: 4:27 توسط:...
به نام صاحب شانس
« با عشق هم چيزممکن است.»
موقعي که اين نامه را دريافت مي کنيد کسي راکه دوست داريد ببوسيدومنتظريک معجزه باشيد.
اين نامه براي خوش شانسي شمافرستاده شده است نسخه اصلي درکشورانگلستان مي باشد.اين نامه9باردردنياچرخيده است شانس براي شمافرستاده شده است ظرف مدت 4روزپس از دريافت اين نامه اخبارخوشي را دريافت خواهيدنمود به شرط آنکه شماهم به نوبه خود آن رابراي ديگران ارسال نماييد.اين شوخي نيست باارسال آن شما خوش شانسي خواهيد آورد پول نفرستيدکپي ها رابراي اشخاص بفرستيد که فکرميکنيدبه شانس احتياج دارند.اين نامه را نگه نداريد.اين نامه راظرف مدت 96ساعت ازدست شما خارج شود.
يک افسر آر.آ.پي.هفتاد هزاردلاردريافت نمود.جرلبرن ده هزار دلار دريافت نمود ولي چون اين زنجيرراشکست آن را ازدست داد. درهمين حال درفيليپين جين ولنز به دليل اينکه اين نامه رابه جريان نينداخت6روزپس ازدريافت آن همسرش راازدست داداگرچه قبل از مرگ همسرش775هزاردلاردريافت نموده بود.حتماُ20 کپي بفرستيدو ببينيدکه ظرف مدت 4روزچه اتفاقي مي افتد. اين زنجيره از ونزوئلا شروع شدواين نامه ازبانرک آنتولي پيگيري وبه ميليونري در آمريکاي جنوبي نوشته است. ازآنجاکه اين کپي بايد در سراسرجهان بگرددشمابايد20کپي تهيه نموده وبراي دوستان وهمکارانتان بفرستيدپس از چند روزشمايک سورپريزدريافت خواهيدنموداين يک حقيقت است حتي اگرشمايک شخص خرافاتي نباشيد
وب سایت پست الکترونیک [ نظر خصوصی ]
قاصدک
پرنیا
ساعت23:12---2 مهر 1389
این خانوم شبیه خانوم همسایمون نکنه خودش ؟؟!! بازم به ما سر بزن
پاسخ:خیر 5 سالی می شود که این پیرکهن از دنیا فرار کرده است
غزل
ساعت20:59---2 مهر 1389
ghashane
eti 67
ساعت18:55---2 مهر 1389
سلام خسته نباشي .ممنون كه به ما سرزديوبتون زيبابود
negar falamarzi
ساعت15:41---2 مهر 1389
ممنون كه سر زديد با نوشته ي زيبايتان ياد بيگ آنام افتادم!
ریحانه
ساعت15:03---2 مهر 1389
سلام وبه قشنگی داری .ممنون از حضورت
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
انقدر زیباست این بی بازگشت
کن برایش می توان ازجان گذشت
امید
ساعت13:34---2 مهر 1389
سلام جالب بود ... مرسی که اومدی ... بازم سر بزن . ..
تو مي روي و من فقط نگاهت مي کنم ، تعجب نکن که چرا گريه نمي کنم . بي تو يک عمر فرصت براي گريستن دارم اما براي تماشاي تو همين يگ لحظه باقيست
رسم زمونه: تو چشم میذاری من قایم می شم تو یکی دیگه رو پیدا می کنی
من آن گلبرگ مغرورم، كه مي ميرم ز بي آبى، ولي با خفت و خارى پى شبنم نمي گردم
در شيريني بوسه غرق بوديم كه ناگهان شوري اشك رابر لبانم احساس كردم و فهميدم كه اين بوسه ي جدايست
نمي دانم محبت را بـر چه کاغذي بنويسم که هرگز پاره نشود بـرچـه گلـي بـنويـسم که هـرگز پرپر نشـود بـر چه ديواري بنويسم که هرگز پاک نشود بـر چه آبـي بنويسم که هـرگز گل آلود نشود وسرانجام بـر چه قلـبي بنويسم که هـرگز سـنگ نشود
دل مي گيرد و ميميرد و هيچ کس سراغي ز آن نمي گيرد. ادعاي خدا پرستيمان دنيا را سياه کرده ولي ياد نداريم چرا خلق شديم. غرورمان را بيش از ايمان باور داريم. حتي بيش از عشق
[گل][گل][گل][گل][گل]